جمهوري اسلامي
«راهنماي عمل روزهاي حساس» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
روزهاي حساسي را پشت سر مي گذاريم روزهایي كه فقط با بكار بستن تجربه درايت و تدبير مي توان از آن عبور كرد و از حساسيتهاي آن به نفع كشور و ملت و نظام اسلامي بهره گرفت.
اكنون بيش از هر زمان ديگري به آرامش نياز داريم. فقط در آرامش است كه مي توان به تصميم درست رسيد و امور را تدبير كرد. اگر عقلاي قوم با هر سليقه و از هر طرف ماجرا بخواهند به نفع كشور عمل كنند ابتدا بايد زمينه را براي آرامش فراهم نمايند و سپس با استفاده از فرصتي كه از اين طريق پديد مي آيد در فضاي مناسب تصميم بگيرند و آنرا به اجرا در آورند.
آفتاب يزد
«آدرس غلط به خود و مردم! چه كساني ميتوانند راي بخرند؟!» عنوان سرمقاله روزنامه آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد:
برخي طرفداران دولت نهم، ويژگي جالبي دارند. اين ويژگي كه از بعضي سران دولـت بـه بدنه حاميان آنها تزريق شده، اصرار بر «خود حق پنداري» و بهرهبرداري حداكثري و حتي فوق قانوني از امكانات و اختيارات، براي به كرسي نشاندن حرفهاي خويش است. همين روحيه، در چهار سال گذشته، مسئولان دولت نهم را قانع كرد تا قانون مصوب مجلس را خلاف قانون اساسي بدانند و آن را به مجلس برگردانند. اقدام يك مقام دولتي كه به خود اجازه داد در تريبون عمومي، در مقام قاضي بنشيند و براي قوه مجريه اختياري قائل شود كه حتي رئيس قوه قضائيه از آن برخوردار نيست نيز ناشي از همين روحيه بود. توهم خود حقپنداري تا جايي پيش رفت كه حتي همراهي افراطي صدا وسيما با دولت نهم و محروميت رقبا و منتقدان دولت از اين رسانه نيز، رضايت كامل خود حق پنداران را حاصل نكرد و بارها صداوسيما را مورد اعتراض قرار دادند كه چرا ابعاد معجزه هزاره سوم را به خوبي براي مردم تبيين نميكند!؟ بر اساس همين توهم هزينهساز، در ايام انتخابات تمامي روزنامهها و خبرگزاريهاي دولتي به صورت يكطرفه به تبليغ يكي از كانديداها پرداختند و هرچه خواستند عليه رقباي او نوشتند. هرچه بود دوره انتخابات گذشت و انتظار ميرفت كساني كه خود را پيروز ميدانند كمي در مواضع گذشته تجديدنظر نمايند. اما روزهاي پس از انتخابات نيز تغييري در روشها و ادعاها حاصل نشد. پس از انتخابات، نه كانديدايي كه مدعي پيـروزي بود دست از ادعاهاي خود برداشت و نه رسانههايي كه نان ملت را ميخورند و فقط حرف بخشي از يك جناح را تكرار ميكنند! حتي توصيههاي صريح رهبري نظام براي كمك به آرامسازي فضاي جامعه نيز نتوانست پرده را از برابر بعضي چشمها كنار بزند.
كيهان
«حاشيه اي بر گفتمان قانون گريزي» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد:
روز جمعه رهبر معظم انقلاب در بياناتي حكيمانه و با استدلالي محكم و خالي از ابهام تابلوي روشني از انتخابات حماسي 22 خرداد و رخدادهاي چند روزه اخير كه بعد از خلق آن حماسه اتفاق افتاده است، ارايه كردند. اين نوشته اشاره بر اصلي ترين بهانه برخي از مدعيان داخلي است كه به شدت و با حجم انبوهي از تبليغات رسانه اي بيگانه پشتيباني شده بود يعني ادعاي تقلب در انتخابات!
آقاي مهندس ميرحسين موسوي محوري ترين گزاره و گفته خود را كه سعي داشت در قامت يك گفتمان و شعار كليدي در ايام رقابتهاي انتخاباتي دهمين دوره رياست جمهوري نشان دهد «پايبندي به قانون و پرهيز از قانون گريزي» اعلام كرد. تاكيد بر مذمت قانون گريزي تا جايي بود كه صراحتاً اظهار داشت مقوله «نظارت استصوابي» را هر چند قبول ندارد لكن چون در قانون آمده است در صورت عهده دار شدن سكان اجرايي كشور اين شيوه نظارتي را به اجرا خواهد گذاشت.
هفته پيش و يك روز بعد از اعلام نتايج انتخابات توسط وزارت كشور كه حكايت از مشاركت 85 درصدي مردم و پيروزي دكتر احمدي نژاد با راي 5/24 ميليوني داشت؛ مهندس موسوي طي نامه اي خطاب به شوراي نگهبان عدم صحت انتخابات را ادعا و خواستار ابطال آن شد.
ابتكار
«سرمايه سياسي مردم» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛همواره گفته شده که ايرانيان مردماني سياسي هستند و در اين ويژگي منحصر به فرد مي باشند و بسيار شنيده شده خارجياني که گذرشان به ايران خورده با ديدن اين ويژگي متعجب مانده اند و در توصيف آن گفته اند بچه ايراني (از نظر سياسي) از نخبه غربي بيشتر مي فهمد جالب است که سياسي بودن چندان ارتباطي با ميزان توسعه يافتگي ندارد و هرچه به مناطق محرومتر و روستايي نزديک شويم مردم را در سياست با حرارت بيشتر و پرشورتر از طبقه متوسط و شهري مي يابيم و گاهي تحليلي که در محافل خانوادگي مردم روستا ارايه مي شود حاوي اطلاعات دست اول و طبقه بندي شده (که مخصوص اندک سياستمداران در قدرت است) مي باشد.
حال سوال اين است که چرا چنين است و آيا اين ويژگي باعث امتياز و افتخار ما ايرانيان ميباشد؟ براي پاسخ به اين سوال چند برداشت از ويژگي ذکر شده ميتوان داشت؛ اول اينکه مردم ايران سيب زميني نيستند و نسبت به مسائل سياسي شاخکهايي حساس دارند و در مسائل پيرامون خود بي تفاوت نميمانند. برداشت دوم اينکه مردم ايران مردماني سياست زده ميباشند و به همه مقولات از جمله سيب زميني هم رنگ و بوي سياسي ميدهند و تمام مسائل را حتي روابط عاطفي را هم از دريچه سياست ميبينند.
دنياي اقتصاد
«تحليل رابطه بين ضريب جيني و عدالت اقتصادي» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم حسن دليري است كه در آن ميخوانيد:
عدالت اقتصادي به دليل پيامدهاي اقتصادي و اجتماعي غير قابل انکار خود، همواره دغدغه دولتها و نظامهاي اقتصادي بوده و مکاتب فکري مختلف هر يک به سهم خود تلاش کردهاند، رويکردها و راه حلهاي مختلفي را براي دستيابي به سطح قابل قبولي از آن ارائه دهند. همين اهميت بالا سبب شده است که عدالت و توزيع درآمد به عنوان يک هدف اقتصادي و سياسي بسيار مهم براي دولتها تبديل شود. توزيع درآمد نه تنها از نظر اقتصادي و از آن جهت که نرخ پسانداز و در نتيجه سرمايهگذاري و تقاضا در بازارهاي مختلف و ديگر عوامل اقتصادي را متاثر ميکند حائز اهميت است، بلکه از نقطه نظر سياسي نيز از آن جهت که براي جلب نظر راي دهندگان اهميت دارد، براي حکومتها قابل توجه است.
سرمايه
«وظيفه مسئولان ورزشي مقصر» عنوان سرمقاله روزنامه سرمايه به قلم امير صدري است كه در آن ميخوانيد؛ شايد مديران ارشد ورزش ايران خوش اقبال بودند که حذف تيم ملي ايران در مسابقات مقدماتي جام جهاني در اولين ساعت بامداد پنجشنبه رقم خورد تا اين موضوع فقط انعکاس کوچک در مطبوعات روز پنجشنبه (آن هم فقط مطبوعات ورزشي) داشته باشد و در واقع تعطيلي دو روزه مطبوعات نوشتاري از خشم و ناراحتي طرفداران و علاقهمندان فوتبال، کارشناسان و اهالي رسانه در اين مورد بکاهد و فشار رسانه اي مرتبط با چنين شکست و ناکامي را کمتر از حد انتظار کند.
شايد هم اين مديران خوش شانس بودند که اين بازيها در روزهاي پرهيجان سياسي کشور انجام شد تا تمرکز معمول کليت جامعه بر مساله فوتبال به مانند مقاطع قبلي محسوس نباشد اما مساله اصلي اينجاست که تبعات حذف و ناکامي در چنين سطحي در چند روز و چند هفته خلاصه نخواهد شد و همانطور که پيشتر کارشناسان ورزش پيش بيني کرده بودند عدم راه يافتن به جام جهاني 2010 فوتبال ايران را که آشکارا دوران نزول خود را طي مي کند وارد «بحران رکود» خواهد کرد. فصل آينده ليگ برتر در حالي برگزار خواهد شد که هيچ بازيکني انگيزه اي براي ملي پوش شدن نخواهد داشت و تابستان سال آينده ميليونها طرفدار فوتبال در ايران به تماشاي بازي تيمهاي حاضر در جام جهاني خواهند نشست و حسرت خواهند خورد که چرا تيم ملي ايران به اين مسابقات راه نيافت. ايران از حضور در بزرگ ترين مسابقات ورزش جهان پس از المپيک بازمانده است و تبعات ورزشي، اقتصادي و اجتماعي اين شکست نه تنها ماهها، بلکه سالها حس خواهد شد.